گدایی هول را حکایت کنند که نعمتی وافر اندوخته بود یکی از پادشاهان گفتش همی نمایند که مال بیکران داری و ما را مهمی هست اگر به برخی از آن دستگیری کنی چون ارتفاع رسد وفا کرده شود و شکر گفته. گفت ای خداوند روی زمین لایق قدر بزرگوار پادشاه نباشد دست همت به مال چون من گدایی آلوده کردن که جوجو به گدایی فراهم آوردهام گفت غم نیست که به کافر میدهم الخبیثات للخبیثین
قالو عجین الکلْس لیْس بطاهر
قلْنا نسد به شقوق المبرز
به لطافت چو بر نیاید کار
سر به بی حرمتی کشد ناچار